به گزارش روابط عمومی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، دکتر رضا ماحوزی عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی در نشست «میانرشتهگی گذشته، حال و آینده» نخستین سمپوزیوم کشوری مطالعات میانرشتهای در علوم پزشکی که امروز هفدهم بهمن ماه ۱۳۹۸ در سالن همایشهای کتابخانه ملی که با همکاری پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی برگزار شد، با اشاره به اینکه حدود ۵۰ سال است که میانرشتهای در ایران مطرح شده است گفت: متأسفانه علیرغم قدمت طرح این موضوع در ایران، به دلیل پراکندگی و عدمتراکم فاقد تجربهای انباشته هستیم و نمیتوانیم همچون دانشگاهها و مراکز علمی و پژوهشی معتبر جهانی درباره کیفیت این جریان به تصویر روشنی دست یابیم.
به گفته وی: تحلیل وضعیت میان رشتهای در جهان و ایران مستلزم پاسخ به این پرسش است که اساساً میانرشتهای در کجای تاریخ علم قرار دارد؟ آیا طرح میانرشتهای بعد از جنگ جهانی دوم بازیابی وحدت از دست رفته علم بود؟ یا آنکه طرح موضوع میانرشتهایها را باید در راستای فرایند تکاملی علم و حرکت روبه پیشرفت آن خوانش کنیم؟
به گفته وی: کانت در سنجش خرد ناب تفکیک رشتهها را یکی از لوازم رشد عقل دانسته است تا بدین طریق مرزهای دانش را با هم قاطی نکنیم تا به صورت مشخص بدانیم درباره چه حرف میزنیم. بر این اساس با گذر زمان تخصصها و رشتهها با توجه به نیازهای مشخص و چشمداشتی به آرمان بزرگ مدرنیته یعنی «وضوح و تمایز» توسعه یافتند تا تصویر واضح و متمایزی از موضوع شناسایی عرضه کنند. بنابراین تأسیس و توسعه رشتهها امری کاملاً ارادی بود که با کوششهای بسیار و خرد جهانی تکامل یافت و به وضعیت تعدد رشتهها و دیسیپلینها و دانشکدهها منجر شد.
ماحوزی افزود: حال با توجه به مباحث جهانی طرح شده پس از جنگ جهانی دوم و مخاطراتی که به جدایی بیش از حد رشتهها و دیسیپلینها اشاره داشت، باید طرح میان رشتهایها را بازگشت به ایدة وحدت علم- خواه در شکل کلاسیک آن و خواه در شکل ایدهآلیستی مدرن آن بویژه در الگوی آلمانی- بدانیم یا آنکه میانرشتهایها را گام بعدی تکامل رشتهها بدانیم؟
معاون پژوهشی و آموزشی پژوهشکده افزود برای پاسخ به این پرسش از هر دو طیف ایدة بازگشتی و ایدة تکاملی نمایندگانی را به خدمت میگیرم؛ برای اولی یاسپرس بهعنوان نماینده ایدهآلیسم وحدتخواه آلمانی و برای دومی روی باسکار بهعنوان نماینده رئالیسم انتقادی. به گفته یاسپرس تفکیک بیش از حد رشتهها ما را از دو وضعیت محروم میکند؛ یکی ملاحظات اخلاقی و انسانی است بدین معنا که همه اینها اعم از رشتهها و فناوریها برای بهزیستی ما است و لذا برای جبران باید ارزشهایی به علوم اضافه شود که لزوماً در خود علوم تخصصی یافت نمیشود. وجه دوم ناشی از جزیره گونگی علوم است به این معنا که ما در آینده جزایر متکثری از رشتهها و تخصصها خواهیم داریم که هیچ ارتباطی با هم ندارند. طرح پیشنهادی یاسپرس گویای تجدید خاطره پیشین یعنی ایدة وحدت علوم با زعامت فلسفه مطلق است. این طرح یاسپرس یادآور زمانی است که دانشکدهها به دو دسته برتر و فروتر تقسیم میشدند؛ برترها آنهایی بودند که به جامعه و حکومت سرویس مستقیم میدادند، مانند پزشکی، حقوق و الهیات و دانشکده فروتر یعنی دانشکده فلسفه که هیچ خدمت مستقیمی به حاکمیت نمیکرد. خواست مدرنیته ایدهآلیستی آلمانی این بود که دانشکده مادون، سه دانشکده برتر را در بربگیرد و آنها را به یک نقطه بنیادین که میتواند تمامیت نظام دانش را دربرگیرد برساند و با به چالش کشیدن مبانی آنها طبق طرح رشد عقل، آنها یعنی سه دانشکده دیگر را به سمت پیشرفت سوق دهد.
وی در ادامه افزود: اما رئالیسم انتقادی باسکار تحلیل کاملاً متفاوتی ارائه میدهد. طبق این اندیشه جهان بیش از آن چیزی است که ما میشناسیم. ادعای مکمل دیگر این است که آنچه تا کنون از علوم و موضوع آنها میدانستیم نادرست است و باید دربارة موضوع هر علم تجدیدنظر کنیم. با این توضیح که حسب الگوی تاریخی نظام دستهبندی علوم که در تمام این هزارهها سیطره داشته است، هریک از علوم باید یک موضوع مشخص داشته باشد. رئالیسم اننتقادی با اتکا به هستیشناسی فلسفی و معرفتی ویژه خود تذکر میدهد که آنچه تا کنون موضوع یک علم میدانستیم بهدلیل برخورداری از لایههای متعدد وجودی همان موضوع و لایههای متعدد معرفتی انسان بهعنوان شناسنده، میتواند موضوع چندین علم باشد؛ علوم متعددی که هر کدام بر حسب ارتباط معرفتی با لایهای از آن موضوع، شناختی را عرضه میدارند. این شناخت از آن جهت که در بهترین حالت معرّف یک لایه وجودیِ موضوع شناسایی است و از سوی دیگر، خود نیز دارای سطوح متعدد (لایههای) متعددی از معرفت است نمیتواند مدعی ارائه شناختی تام و تمام از متعلق شناسای خود و جهان خارج باشد. به این معنا رئالیسم انتقادی نظام طبقهبندی پیشین علم را که بر اساس اندیشه موضوعمحوری بنا شده بود به هم میزند و خواهان ارتباط تعاملی رشتههای متعدد برای ارائه شناختی کلنگر از موضوعات شناسایی است.
ماحوزی در ادامه با اتخاذ رویکرد رئالیستهای انتقادی به نظام علم بیان داشت: میانرشتهای با توجه به ملاحظات فلسفه علمی موردنظر رئالیسم انتقادی یک مرحله تکاملی برای توسعه دانش و علم در تاریخ علم است. به این معنا که رویکرد کلنگرانه و همکاریخواهانه آتی مرحلهای تکاملی برای رشد علوم و تخصصها است و نباید آن را مرحلهای بازگشتی به قبل از آرمان مدرنیته با دو شعار «وضوح و تمایز» بدانیم. این مسئلهای است که باید در ایران نیز مورد توجه قرار گیرد تا مبادا تاریخ درخشان ایدة وحدت علوم در این کشور خود را بر اندیشه میانرشتهایها مسلط کند و این خلط معنایی باعث رکود علم و دانش شود.
در ادامه این نشست دکتر محمد حسینی مقدم دیگر عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی نیز در این سمپوزیوم با بیان اینکه آیندهپژوهی با مسئله تغییر سرو کار دارد گفت: آیندهپژوهی میگوید ما چکار میتوانیم برای سازمانمان انجام دهیم که بهتر شود. راهش هم این است که با یک سری برنامهها تغییرات را شناسایی کنیم و برای رسیدن به وضعیت مطلوب برنامهریزی کنیم. ما در دو ساحت تغییراتی جدی در آینده داریم؛ یکی تحولاتی است که در ساخت جامعه رخ میدهد و دیگر هم همگرایی علم و فناوری است که در حال رخ دادن است.
به گفته دکتر حسینی مقدم: آینده بهمثابه یک ژانوس (خدای دو چهره یونان) است، یک چهرهاش میتواند بسیار زیبا باشد که تحقق آن منوط به برنامهریزی و کنشگری ما برای ساخت آینده است. چهره دیگر چهره زشت ژانوس است یعنی وضعیتی است که ما را غافلگیر میکند و خود را بر ما تحمیل میکند. در این وضعیت دوگانه باید به سرمایههای خوب و نسل باهوشی امید داشت که در کشور وجود دارند و تربیت شدهاند تا بتوانیم به شکلی عمل کنیم که آن چهره زیبا و آرمان شهری محقق شود. برای این کار لازم است با درایت و اجماع در سطوح مختلف اجماع نخبگانی به دست آوریم تا آن آرمان شهر محقق شود.
دفعات مشاهده: 0 بار |
دفعات چاپ: 0 بار |
دفعات ارسال به دیگران: 0 بار |
0 نظر